آخرین کلمه در مورد هیچ


دیشب با یک آسانسور شلوغ به طبقه صدم یک آسمان خراش منهتن رفتم. بدون جغجغه یا لرزش، در 52 ثانیه به اوج شلیک شدیم، گویی با یک پرتو بلند شده بودیم.

درها باز شد و همه ما به فضایی با پنجره‌های بلند ریختیم که به مناطق سفید برقی نیویورک نگاه می‌کردند. یک در گردان ما را به یک سکوی دید باز تبدیل کرد، جایی که صدها نفر فوران کردند و در مقابل موانع شیشه‌ای زاویه‌دار که از کناره ساختمان کج بود، قرار گرفتند، جایی که می‌توان بالای لبه آن بیش از هزار فوت از سطح زمین آویزان شد. ساختمان امپایر استیت، با دوک های رنگارنگش، کوچک نبود، اما از ارتفاع ما کم بود و مانند نوک یک سنبله از یک دریای کریستالی بالا می رفت. می توانید آن را در تصویر بالا ببینید، گلدسته به رنگ قرمز است.

آخرین باری که من در یک ساختار معماری به این درجه بالا بودم در اواخر دهه 1990 در یک بار در طبقه 106 برج شمالی مرکز تجارت جهانی بود. من با یکی از دوستانم در یک شب زمستانی آمدم و یادم می‌آید که آسانسور چند دقیقه طول می‌کشید، لرزان، نیمه باز بود، جایی که باید از آن خارج می‌شدیم و برای ادامه مسیر به آسانسور دیگری تغییر می‌دادیم. این فناوری آن زمان بود، تنها راه رسیدن به آن ارتفاع نوسانی. ما کت هایمان را به خانمی که در اتاق رختکن بود دادیم و وارد بار شدیم که نامش Windows on the World بود.

شهر شبانه اواخر قرن بیستم در اطراف ما موج می زد، نور بیشتری از بیرون می آمد تا از میله های نرم. نوشیدنی هایمان را گرفتیم و با هم از گودال تاریک بیرون رفتیم و چند پله کوتاه به طبقه اصلی و موزه پنجره های آن بالا رفتیم. از بارها می توانید به گردشگران پی ببرید. گردشگران، مثل ما، نوشیدنی می‌خریدند، چون مجبور بودیم و با لیوان در دست، بدون اینکه جرعه‌ای بنوشند، به سمت پنجره‌ها رفتیم و مستقیماً به طبقه 106 نگاه می‌کردیم. منظره تا بالای کفش‌های ما پایین می‌رفت، جایی که پنجره‌ها به فرش محکم بافته می‌شد، هیچ حائل بصری وجود نداشت، و احساس می‌کردید که از لبه خارج می‌شوید. با در نظر گرفتن اتفاقی که چند سال بعد اتفاق افتاد، زمانی که Windows on the World، با پرسنل کامل، به زمین سقوط کرد و همه چیز از بین رفت، احساس عجیبی بود. دهانمان کمی باز شد، گویی آنچه را که می‌بینیم باور نمی‌کردیم، انگار بارویان کور بودند، طوری صحبت می‌کردند و می‌خندیدند که انگار در آسمان آویزان نیستند. صدای آنها خاموش شد وقتی که ما از بالا به این ماهی شیشه ای شفاف یک شهر نگاه می کردیم، هر استخوان کوچکی سیمی و درخشان بود.

آن زمان نور متفاوتی بود، ملایم تر، نارنجی و زردتر. من نمی توانم تفاوت دقیق را به خاطر بیاورم، اما دیشب شهری بسیار روشن تر را دیدم که انتهای طیف آبی-سفید را میخکوب کرد. این از انقلاب اخیر و مداوم LED، ظهور LED ها ناشی می شود. اکنون شهر همچون بی نهایت سوزن به چشم می خورد. در سال 2001، LED ها در سطح جهان 1 درصد از کل چراغ های فروخته شده را به خود اختصاص دادند که در سال 2019 به 47 درصد و سپس در سال 2020 به 66 درصد رسید. ، به عنوان کاری که ما می توانیم برای نجات سیاره انجام دهیم تبلیغ می شود. پیدا کردن مطبوعات بد برای آنها سخت است. اما کاهش مورد انتظار در مصرف انرژی محقق نشد. در عوض افزایش یافت. خرید و راه اندازی چراغ ها به قدری ارزان است که ما از آنها تا حد پر شدن استفاده کردیم. طی یک دوره دوازده ساله بین سال‌های 1992 و 2013، ماهواره‌های نیروی هوایی 40 درصد افزایش نور مصنوعی در سراسر جهان و در برخی مناطق 400 درصد افزایش را ثبت کردند.

آسمان شب تاوان داده است. مشاهدات 51351 شهروند دانشمند در سطح جهانی بین سال‌های 2011 تا 2022 جمع‌آوری شده‌اند که کاهش هشداردهنده‌ای در دید آسمان شب را نشان می‌دهد. به هر یک از شرکت‌کنندگان مطالعه، که عمدتاً از مناطق صنعتی بودند، مجموعه‌ای از نقشه‌های ستاره‌ای داده شد و از آنها پرسیده شد که کدام یک با منظره موقعیت مکانی آنها مطابقت دارد. به طور متوسط، اگر 250 ستاره در شروع نظرسنجی در سال 2011 قابل مشاهده بود، 100 ستاره در پایان، 18 سال بعد، قابل مشاهده بود. تقریباً 10 درصد از آسمان ها هر سال از دید جمعی ما ناپدید می شوند که توسط LED ها رهبری می شود.

تا سال 2020، واشنگتن هنوز به طور کامل LED نبود، در حالی که همسایه بالتیمور قبلاً رفته بود. از فضا، دو شهر در کنار هم شبیه سگی با چشمان کج به نظر می رسیدند، رنگ مسی دی سی و بالتیمور آتش منیزیمی بود. این عکس مربوط به چهار سال پیش است، D.C در سمت چپ، بالتیمور در سمت راست:

شعار کمپین DC برای تغییر به LED ها “بهتر، روشن تر” است و اکنون شهر به رژه آبی و سفید پیوسته است. این باعث می شود نور واضح تر، واضح تر و پراکنده تر در شهر وجود داشته باشد. دوستی که در یک محله DC زندگی می‌کند به من گفت که وقتی چراغ‌های خیابان اطراف خانه‌اش به LED ارتقا یافت، مجبور شد شروع به بستن پرده‌ها و پرده‌ها کند.

از بالای نیویورک دیشب، نمی توانم بگویم از چیزی که دیدم وحشت زده شدم. این بیشتر یک احساس هیبت بود، چشمانم در پیچ و خم فلورسنت گم شدند. به یاد دارم که نورها در دهه‌های پیش نرم‌تر بودند و برای چشم راحت‌تر بودند. حالا بیشتر احساس می کردم که روی پاهایم هستم، اعصابم صاف شده بود. با نادیده گرفتن دژنراسیون ماکولا که ناشی از LED ها و فروپاشی ریتم های شبانه روزی بدنمان است، احساس می کردم تشویق کننده تمدن هستم، که عکس می گیرم و تا جایی که می توانم پوم پوم هایم را تکان می دهم.

عکس بالا: سی سی



Source link

پیمایش به بالا